زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
تـمـام عـمـر بـه یـاد غـمـت عــزادارم همیشه خون به دل از خونِ روی دیوارم برای غربت من اشک ریختی شب و روز چـقدر گـریه به چـشـمان تو بدهکـارم پس از تو خنده بمن میشود حرام، بمان من از خـوشی زمانه فـقـط تو را دارم بمان که جز تو کسی نیست فکر بیکسیام بمـان تـمام سپـاهـم! بـمـان عـلـمـدارم! من از مدینه و دیوار و کوچه یک همسر و یک پسر ز در و مـیخ آن طلبکـارم تو سوخـتی و فـقط سهـم من تماشا شد اگـر ز شـرم تـو مـانـنـد ابـر مـیبـارم سپر برای تو دادم، خودت شدی سپرم دگر پس از تو ز تیغ و غـلاف بیزارم سـپـیـد بـخـتی مان را نظـر زدنـد آخر عــروس خـانـه مـن تـا ابـد عــزادارم |